آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

آرمان طلا

عیدت مبارک گلم

و انتهای این قصه ی سرد و سفید همیشه سبز خواهد بود تشکر برای بودنت در سالی که گذشت آرزو برای داشتنت در سال های آینده ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریایی به ودیعه می گذارم تا همای سعادت بر زندگیت لانه کند از خداوند چیزی را برایت می خواهم که جز در خاطر خدا در باور هیچ کس نمی گنجد عیدت مبارک گلم پسر گلم امروز اولین روز از سال 1394 گذروندیم و خداروشکر روز خوبی بود و امیدوارم که بقیه روزهای سال 94 هم مثل شروعش خوب باشه. پسرم امسال بر خلاف دو سال قبل تا حدودی میدونی عید چیه و مرتب میگی عیدتون مبارک و از همه عیدی میخوای ولی موقع سال تحویل امسال خواب بودی و هرچی تلاش کردیم ...
2 فروردين 1394

سی و دومین ماهگرد تولد آرمانی

امروز ماهگرد تولد شاه بیت تمام خوبیهاست امروز اغاز غزل است بر دیوان شگفتی افرینش امروز تمام عاشقان غزل میخوانند . چه خوش خرامیدی غزال زیبای من بر بیشه های سبز زندگیم تولدت یاد اور کمال نعمت خداوند است به ما تولدت مبارک عزیزم ... ...
27 بهمن 1393

سومین یلدای آرمان طلا

آرمان عزیزم این روزا دیگه واسه خودت مردی شدی و کارات خیلی بزرگونه شده البته به جز پوشیدن لباس گرم  که از موقعی که هوا سرد شده جون من و به لب رسوندی و یه دو سه هفته ای مریض بودی و دارو می خوردی که خدا رو شکر حالت بهتر شده    یکی از تفریحات مورد علاقت دوچرخه سواریه و مرتب داری تو خونه با دوچرخه ات بازی می کنی البته همش  درخواست تموم رنگ بندی های دوچرخه رو میدی و میگی سبز بخرین ، زرد بخرین و .......... اما با همه ی مردونگیت هنوزم از آرایشگاه رفتن فرار می کنی و از ما اصرار  و از تو انکار  .... که امیدوارم این مشکل هم به زودی حل بشه آخه موهات خیلی خیلی بلند...
30 آذر 1393

30مین ماهگرد تولد آرمان جان

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سی امین ماهگرد  زمینی شدنت مبارک . . .       ...
27 آذر 1393

بالاخره آرمان طلا ترک کرد

آرمان گلم خداروشکر بالاخره یکی از بزرگترین نگرانی هام در مورد تو رفع شد و تونستم تو رو از شیر بگیرم . البته  باور کن تصمیم خیلی سختی بود و شاید اغراق نباشه اگه بگم به من بیشتر از تو سخت گذشت اما دیگه چاره ای نبود و بیشتر از همه دلیلی که باعث شد این کارو زودتر بکنم این بود که چند وقتی بود اصلا رشد نکرده بودی آخه همش به شیر وابسته بودی و غذا نمی خوردی . منم تصمیم گرفتم تو روز عاشورا و تاسوعا که تعطیل بودیم از شیر بگیرمت و خداروشکر به برکت امام حسین (ع) و این ایام  راحت تر از اونی که فکر می کردم و میترسیدم گذشت. البته دو شب اول خیلی اذیت شدی ...جالب این که روزی چند بار تست میکنی ببینی پیپیندا شیرین شده یانه و هن...
17 آبان 1393

آرمان تو ترکه

پسر طلای مامانی خیلی وقته که میخواستم از شیر بگیرمت ولی شرایطش نبود از طرفی هم دلم نمیومد آخه تو خیلی به شیووابسته ای میخواستم ده روز پیش از شیر بگیرمت ولی چون مریض بودی صبر کردم بهتر بشی وحالا که خدارو شکر بهتری  فکر کردم کم کم شروع کنم آخه دلم نمیاد یهویی ترکت بدم از 5 شنبه شیر خوردنت و کم کردم با این بهونه که شیشیندا مریضه و فقط شبا بهت شیر میدم  ولی بعضی وقتا هم طاقتتو از دست میدی مثل نیم ساعت پیش که خوابت گرفته بود و نمیتونستم بخوابونمت ... انشالله که بتونم تا ده روز دیگه بدون این که اذیت یشی ترکت بدم ...
30 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد