آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

آرمان طلا

اولین مسافرت آرمان

پسر طلای من بالاخره بعد از 19 ماه اولین مسافرتت رو تجربه کردی. از این قرار که صبخ روز یک شنبه سوم  ما با هواپیما رفتیم مشهد و بعدشم رفتیم سبزوار خونه ی مامان حاجیت خدا روشکر از اونی که فکر میکردیم خیلی زود با همه مچ شدی البته مچ که نه واسه خودت یلی شده بودی مرتب همه رو میزدی و حرفت و به کرسی میشوندی کسی که بیشتر از همه از دستت اذیت شد پسر عمه ی خوشگلت ارشیا بود که خیلی زدیش و اذیتش کردی اونجا خیلی به تو و البته ما خوش گذشت دست مامان حاجی و عمه جونات درد نکنه انشالله بتونیم جبران کنیم خلاصه ما تا شنبه سبزوار بودیم و بعدش دوباره برگشتیم مشهد و بعدازظهر بود که رفتیم حرم امام رضا و اونجا بود که تو ش...
11 فروردين 1393

عیدت مبارک گلم

مهم نیست که قفلها دست کیه مهم اینه که کلیدها دست خداست. از ته دل دعا میکنم که در این روز عید، شاه کلیدتمام قفلها رو ازخداوند عیدی بگیری آرمان جان سال نو مبارک ١٠٠٠٠٠ سال به این سال ها   ...
1 فروردين 1393

دوست داشتن تو

من بلد نیستم دوستت نداشته باشم بلد نیستم حرف دلم را نگویم حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت وقتی می خواهمت بلد نیستم نخندم وقتی باتوم حتی اخم کنم وقتی ناراحتم من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن تو ...
24 اسفند 1392

بیستمین ماهگرد تولد آرمان

  آرمان عزیزم اکنون به جای دستانم دو بال طلائی می خواهم تا در زیبا ترین تاریخ تقویم برای ستاره باران کردن بیستمین ماهگرد تولدت تا آسمان پرواز کنم و به روی ماه بنویسم بهترینم لمس بودنت مبارک     ...
28 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد