آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

آرمان طلا

هفت ماهگی

تولد تو تولد من است ، من تمام طول سال بیدار مانده ام که مبادا روز تولد تو تمام شود ، و من در خواب بمانم و نتوانم به تو بگویم ، تولدمان مبارک !   نفسم امروز هفت ماه از طلوع  روزای قشنگ با تو بودن میگذره تولدت مبارک انشالله 1200 ساله بشی     ...
27 دی 1391

غذای جدید

پسر گلم امروز سومین روزه که غذای جدیدتو شروع کردی واسه اولین بارکهخوردی و مزشو چشیدی عکس العملت خیلی بامزه بود   الهی فدات شم نمیدونی فرمولش چه جالبه یه تیکه گوشت کوچولو + یه کوچولو هویج + یه ذره پیاز       پس غذاهات تا الآن : حریره بادوم . آبگوشت . آب سیب . بعضی وقتا عناب      نوش جونت ...
18 دی 1391

عقیقه

آرمان عزیزم بالاخره امروز تونستیم بعد از 6 ماه تو رو عقیقه کنیم. خیلی خوشحالم که این بار از شونمون برداشته شد. انشالله خدا ازمون قبول کنه و همیشه  سالم و تندرست باشی.  البته باید از مامان جون و باباجون متشکر باشیم چون همه زحمتاش به گردن اونا بود. دستشون درد نکنه ...
5 دی 1391

اولین زمستان آرمانی

زمستان ٩١ با بقیه زمستان ها فرق دارد        برف هایش روشن تر است، پاک تر است،  این زمستان با خوشحالی زیادی گوی سبقت را از پاییز ربود و خود را نمایان کرد.  در این زمستان هیچ موجودی به خواب زمستانی نمی رود،  این زمستان ٣ فصل را در خود جای داده، بهار است با زیبایی اش، تابستان است با گرمایش و پاییز است با برگ های رنگینش...     چون <<این زمستان با خود برای اولین بار آرمان طلا را  دارد>>   انشالله  زمستان ١٢٠ سال این نعمت زیبای خدا را به همراه داشته باشد ...
1 دی 1391

اولین غذای آرمانی

پسر قشنگم دیشب یا بهتر بگم ساعت 7 دقیقه بامداد امروز اولین غذاتو که حریره بادوم بود نوش جان کردی و خدا رو شکر خیلی هم دوست داشتی شاید بگی چقد دیر ولی باور کن نرسیدم چون تا ساعت 3 سر کار بودم بعدم تا تورو از خونه مامان جون آوزدیم وتو خوابیدی و من تونستم مخلفاتش و جور کنم و .... ساعت 10شد و خلاصه تا بیدار شدی دیر شد .....  راستی امروز گذاشتیمت توی روروک اما واست جالب نبود و میخواستی  زود بیای بیرون اما اشکال نداره هنوز روز اوله ...
28 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد