آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

آرمان طلا

نه ماهگی

 پسر قشنگم دیروز تولدت نه ماهگیت بود به سلامتی نه ماهه شدی   ببخش که نتونستم دیروز واست مطلب بذارم آخه شب عیده و سرم شلوغه تو هم که واسم وقت آزاد نمیذاری خدا حفظت کنه خیلی شلوغ شدی و مرتب خرابکاری میکنی باید همیشه مراقبت باشیم تا خدای نکرده کاری دست خودت ندی ... خلاصه عزیز دلم تولدت مبارک انشالله 900 ساله بشی     ...
28 اسفند 1391

آرمانم

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست ای زلال تر از باران و پاک تر از آیینه  به وجود پر مهر تو می بالم و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم. ای مهربان  پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمان ها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید. تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم.   ...
11 اسفند 1391

دومین مروارید

عسل مامان دیروز به سلامتی دومین دندون قشنگت هم  اومد. انشالله مبارکت باشه الهی فدات بشم خیلی بانمک شدی یه دندونت نصفه شده یه کوچوو هم کنارش ولی با همین نصفه دندونا هم کار خودتو میکنی و همه رودندون میگیری مرتب هم صحبت می کنی و خرفای جدید یا گرفتی مثل:  اکبر ( یعنی نماز) اق (اه) جیش ...
11 اسفند 1391

8 ماهگی

عزیز دلم دیروز ٨ ماهه  شدی یه وقت فکر نکنی که یادمون نبوده اتفاقا دیشب من و بابایی واست جشن گرفتیم و پ یه کفش اسکیت خوشگل هم بهت کادو دادیم انشالله ١٠٠٠ ساله بشی و همیشه شاداب و سلامت ٨ ماهگیت مبارک   تا دیروز نبودی ولی حس بودنت به من شوق زیستن بخشیده به دنیا آمدی و دنیای من شدی و بهترین صدا تپش قلب توست و بودنت تنها دلیل بودنم به جای شمع غمهایت را به آتش میکشم و هدیه ام قلبی است کوچک تو را به روز تولدت تبریک میگویم ...
28 بهمن 1391

خبر مهم

عسل مامان ببخش که چند روزه نتونستم واست مطلب بذارم آخه این چند روز سرم خیلی شلوغ بود عوضش واست خیلی خبر دارم اول از همه بگم که یه چند روزه که حسابی سرما خوردی و تا دیروز زکام بودی بمیرم انقد لاغر شدی که نگو خبر بعدی این که جمعه واسه اولین بار با من و باباجون و مامان جون رفتی دره گاهان و حسابی با سرسره و تاب بازی کردی و خیلی هم خوشت اومد و مرتب می گفتی ددددددد - گگگگگگگگ(جای بابابی خالی چون مسافرت بود) دیگه این که یاد گرفتی دست بزنی و وقتی میگیم دست بزن کلی واسمون دست میزنی   شاهکار دیگه این که دستاتو به یه چایی میگیری و از جا بلند میشی یه خورده هم ازت ناراحتم چون خیلی بدغذا ...
25 بهمن 1391

با تو

با تو از ناب ترین لحظه سخن خواهم گفت . دوستت خواهم داشت . . . هیچ میدانی چیست ؟ لحظه ای نیست که در خاطر من یاد تو نیست . . .   ...
6 بهمن 1391

اولین اصلاح آرمان طلا

نفسم  دیروز بعدازظهر تو روبردم آرایشگاه مرضیه خانم تا موهاتو اصلاح کنه آخه موهات خیلی بلند و نامرتب شده بود وقتی رفتیم تو آرایشگاه انگار ترسیده بودی و از اونجا خوشت نیومد  واسه همین خیلی بهونه گیری کردی موقع اصلاح هم مرتب گریه میکردی و نمیذاشتی موهاتو خوشگل کنن واسه همینم موهات خیلی خوب نشد ولی از اولش خیلی بهتر شده بود انشالله که مبارکت باشه     انشالله اصلاح دامادیت بعدشم بردیمت آتلیه اونجا طفلی بابایی خودشو هلاک کرد تا بخندی اما تو فقط یه لبخند کوچولو میزدی وقتی هم که تو میخندیدی دوربین خانمه فلش نمیزد خلاصه بساطی داشتیم       ع...
6 بهمن 1391

دوستت دارم

با تمام مدادرنگی های دنیا به هر زبانی که بدانی یا ندانی خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام ... تنها یک جمله برایت خواهم نوشت: دوستت دارم     ...
1 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد