اولین اصلاح آرمان طلا
نفسم
دیروز بعدازظهر تو روبردم آرایشگاه مرضیه خانم تا موهاتو اصلاح کنه آخه موهات خیلی بلند و نامرتب شده بود
وقتی رفتیم تو آرایشگاه انگار ترسیده بودی و از اونجا خوشت نیومد واسه همین خیلی بهونه گیری کردی موقع اصلاح هم مرتب گریه میکردی و نمیذاشتی موهاتو خوشگل کنن واسه همینم موهات خیلی خوب نشد ولی از اولش خیلی بهتر شده بود انشالله که مبارکت باشه
انشالله اصلاح دامادیت
بعدشم بردیمت آتلیه اونجا طفلی بابایی خودشو هلاک کرد تا بخندی اما تو فقط یه لبخند کوچولو میزدی وقتی هم که تو میخندیدی دوربین خانمه فلش نمیزد خلاصه بساطی داشتیم
عکاسه گفت چون عکسا کامل نیست یه دفعه دیگه با لباس جدید ببریمت و میخوایم که انشالله فردا تورو ببریم
یه خبر دیگه این که از دیروز میتونی اصطلاحا چهار دست و پا بری ودیگه سینه خیز نمیری ای ول طلا
چند روزه بابایی گفته لقبای جدیدتو بنویسم ولی من یادم رفته بودحالا اونارو مینویسم و این لقبا عبارتند از : قلبک و مغزک بابا