آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

آرمان طلا

نفسم بدون خدا همیشه مارو دوست داره

1391/9/25 20:32
نویسنده : هوما و هوبا
94 بازدید
اشتراک گذاری

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن.

و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.

کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن

صدای رعد و برق آمد.

 اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم

 ستاره ای درخشید.

اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن

 نوزادی چشم به جهان گشود.

 اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.

خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید.

اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد