آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آرمان طلا

سومین یلدای آرمان طلا

آرمان عزیزم این روزا دیگه واسه خودت مردی شدی و کارات خیلی بزرگونه شده البته به جز پوشیدن لباس گرم  که از موقعی که هوا سرد شده جون من و به لب رسوندی و یه دو سه هفته ای مریض بودی و دارو می خوردی که خدا رو شکر حالت بهتر شده    یکی از تفریحات مورد علاقت دوچرخه سواریه و مرتب داری تو خونه با دوچرخه ات بازی می کنی البته همش  درخواست تموم رنگ بندی های دوچرخه رو میدی و میگی سبز بخرین ، زرد بخرین و .......... اما با همه ی مردونگیت هنوزم از آرایشگاه رفتن فرار می کنی و از ما اصرار  و از تو انکار  .... که امیدوارم این مشکل هم به زودی حل بشه آخه موهات خیلی خیلی بلند...
30 آذر 1393

30مین ماهگرد تولد آرمان جان

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سی امین ماهگرد  زمینی شدنت مبارک . . .       ...
27 آذر 1393

بالاخره آرمان طلا ترک کرد

آرمان گلم خداروشکر بالاخره یکی از بزرگترین نگرانی هام در مورد تو رفع شد و تونستم تو رو از شیر بگیرم . البته  باور کن تصمیم خیلی سختی بود و شاید اغراق نباشه اگه بگم به من بیشتر از تو سخت گذشت اما دیگه چاره ای نبود و بیشتر از همه دلیلی که باعث شد این کارو زودتر بکنم این بود که چند وقتی بود اصلا رشد نکرده بودی آخه همش به شیر وابسته بودی و غذا نمی خوردی . منم تصمیم گرفتم تو روز عاشورا و تاسوعا که تعطیل بودیم از شیر بگیرمت و خداروشکر به برکت امام حسین (ع) و این ایام  راحت تر از اونی که فکر می کردم و میترسیدم گذشت. البته دو شب اول خیلی اذیت شدی ...جالب این که روزی چند بار تست میکنی ببینی پیپیندا شیرین شده یانه و هن...
17 آبان 1393

آرمان تو ترکه

پسر طلای مامانی خیلی وقته که میخواستم از شیر بگیرمت ولی شرایطش نبود از طرفی هم دلم نمیومد آخه تو خیلی به شیووابسته ای میخواستم ده روز پیش از شیر بگیرمت ولی چون مریض بودی صبر کردم بهتر بشی وحالا که خدارو شکر بهتری  فکر کردم کم کم شروع کنم آخه دلم نمیاد یهویی ترکت بدم از 5 شنبه شیر خوردنت و کم کردم با این بهونه که شیشیندا مریضه و فقط شبا بهت شیر میدم  ولی بعضی وقتا هم طاقتتو از دست میدی مثل نیم ساعت پیش که خوابت گرفته بود و نمیتونستم بخوابونمت ... انشالله که بتونم تا ده روز دیگه بدون این که اذیت یشی ترکت بدم ...
30 شهريور 1393

آرمان طلای نماز خون

پسر گلم یه چند روزیه که هرکی میاد نماز بخونه توهم کنارش وای میستی و نماز میخونی البته چند ماهی می شد که یه کم علاقه نشون میدادی ولی حالا کامل میخونی فقط سجده هات یه کم مشکل داره چون به جای سجده میخوابی روی جانماز الهی قربونت برم  انقد بامزه نمازتو میبندی و الله اکبر میگی که نگو یه ملوس بازی دیگت اینه که وقتی تو ماشین میشینی با تمام آهنگ ها میخونی و به بابایی میگی تو نخون من بخونم از همه بهتر هم با آهنگ به قول خودت آقا فلاح میخونی و ژست میگیری تازگیا هم نی نی میشی و ادای نی نیارو در میاری یه وقتایی هم خطرناک میشی و هر کی ناراحتت بکنه بهش یه سیلی جانانه میزنی و میگی به تو چه و...
31 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرمان طلا می باشد